روزهای جوانی..



/

سال هر کسی از یه جا شروع میشه

یکی اولِ نوروزِیکی سال میلادی جدید.یکی ماه رمضونیکی روز تولدشیکی محرمیکی هم مثل من اربعین

میخوام جوونی کنم

میخوام امشب که شب اولین سال جدیدمه با خودم قرار بزارم که قدر جوونی و عمرمو بدونم و شروع کنم

:)

قدر جوونی

وقت

و روزهایی که دارن میرن پشت هم و بدونم.

همین

واقعا همین

 


سلام!

من برگشتمولی در هفته های اول 22 سالگی ام!

نزدیک هشت ماه از بیست و یک سالگیمو اینجا نبودم

نمیتونم تو چند جمله، چند پاراگراف و یا حتی چندین صفحه از احساساتم و از تمام اتفاقات بگم

ولی یه چند تا تجربه ی حک شده از بیست و یک سالگیم هست که باید اینجا بمونه

 

  • بزرگ شدم! 

خیلی بزرگ شدماتفاقاتی رو پشت سر گزاشتم که پیش خودم فکر میکردم هر کدومشون برای از پا درومدنم و تخلیه شدن انرژیم 

برای مدت ها کافی باشه ولی دقیقا این اتفاقات پشت هم افتادو تمام ذهنتیم رو بهم ریخت

  • ظرفتیم خیلی بالا رفت

آدم اول چند تا ضربه میخورهاولیش خیلی دردش میاد بعدیش یکم کمتر بعدترش کم ترتا میرسه به جایی که دیگه سِر

میشیاتفاقا هر دفعه ضربه ی جدید کاری تر از ضربه ی قبلی هستش ولی تو دیگه مثل بار اول دردت نمیاد

  • من صبور شدم

همیشه تو ذهنم این جور بود که اگر یه سختی ای باشه مطمئنا بعدش به اتفاق خوب تو راهه ولی نبودهر چی روزا و شبا رو به

انتظار روز خوب بودم نمیومد

مدام میگفتم خب؟ پس جی شد؟ چرا اون اتفاق خوب نمیفته؟

و این فکر تو دراز مدت چنان ضربه ای زد که خودمم باورم نمیشد

  • از افسردگی تا نقاهت

اواخر خرداد و اوایل تیر اوجش بودشاید هیچ کس ندونه دقیقا چرا به اون روز افتادم؟ چون نمیتونستم بگمنمیتونستم از تمااامش 

بگمخانواده که خودش وضعیتش دست کمی از من نداشت و دوستام؟ قضاوت شدم

و بعد از اون دیگه نگفتم

  • تصمیمای ضد و نقیض

حالم اونقدری خوش نبود که باعث شد تا پای انصراف دانشگاه برمیک ترم تقریبا دانشگاه نرفتم اخر ترم فقط دو تا درس پاس شدم

اونم با لب مرز و مدت طولانی جنگ و دعوا که میخوام انصراف بدم

دلم رشتمو نمیخواستدلم جایی که بودم و نمیخواستدلم خونمونو نمیخواستدلم حتی سرکارمم نمیخواست

در واقع به تهِ تهِ انزجار از خودم رسیدمخسته بودمبیخیال خودم شده بودمروزا و شبا با یاس و ناامیدی و دعوا و استرس و هیچ

کاری تموم میشد

  • چیزیم ثبت کردم؟

خیلی کمفکرشو بکن منی که هر هفته از اتفاقات اون هفته با جزئیات مینوشتم تو جای دیگه جز چند تا پست ناامیدی چیزی 

ننوشتم بعد دیدم من اینو نمیخواستم.من همیشه دلم میخواست فقط خاطره و اتفاقای خوب ثبت شه ولی هر چی روزها جلوتر 

میرفت بدتر میشد پس ول کردنمچون توقع داشتم روزای بد دوومشون کم و روزای خوب دوومشون زیاد باشه ولی این جور نبود

  • چرا اینجام؟

دو، سه هفته آخر تابستون یعنی همین چند وقت پیش بوددوباره بلند شدمشکست خوردم تو همین چند هفته ولی بلند شدم

یک هفتست بهترم به نسبت ولیکوله باری از کارها هست که نکردم و میتونستم تو این مدت بکنم و چقدر میتونستم جلوتر باشمچقدر همون کارهای قدیم رو به فراموشی سپردم.

ولی مگه میشه زمان گذشته ی رو برگردوند؟ مگه میشه تا ابد موند تو غم هامون؟

باید بلند شد

باید دست هامونو بگیریم به زانوهامون و یا علی بگیم و کمر صاف کنیم و بلند شیم

حتی

حتی اگر از جای قبلتیم پَرت شده باشی عقب تر

خدا که هست

دستمونو میگیره

میبرتمون جایی که فکرشم نکنیم

فقط باید بلند شیم و بخوایم.

نمون تو غم هات

غم، غم میاره

یهو میای به خودت میبینی ازت چیزی ساخته که میترسیدی!

 

تو هم با من بلند میشی؟

دلخوشی کوچک هفته :

یعنی همین دلخوشی های کوچککاپوچینوی موردعلاقم در ماگ هدیه ی تولد دوستم و نارنگی و خرمالو و موز، ترکیبِ پاییزی

ای که دوستش دارم و پسته های تازه ای که از شدت هوس کردن دو جا میوه فروشی رفتم تا پیداشون کنم

دلخوشی بزرگ هفته:

یعنی اینجایعنی برگشتم به همین جا

کمی هم سئوال:

با خودم کمی درگیرم در مورد این که آیا عکس خوراکی های نسبتا معمولی نه "غذا" و یه سری مکان ها و چیزهای دیگه ای که بهم حس خوب میده رو بزارم یا نه؟

این درگیریم به اینستا هم کشیده شدهبه حاطر همین عکس هیچ خوردنی ای رو نمیزارم

نظرتون چیه در مورد این موضوع؟


دیروز یه جشن رفتیم به اسم عیداهرا 

ولی زمانش الان نبود ولی چلم عمر بود و اونا هم به این مناسبت گرفتن

عجیب بود برام خیییییلی

تو نتم خیلی گشتم هیچ کس و هیچ مرجعی قبولش نکرده بودن حتی میگفتن از برگزاری این جشنا خودداری کنید

کلاسی که میرم همیشه وقتی بیرون میام حالم بهتره قلبم سبک تره

امروز ولی اصلا این طور نبود

همش بی قرار بودم تا جایی که دوستامم گفتن سپیده یخت چرا آب نمیشه چرا مثل همیشه نیستی!

من منکر بد بودن عمر نمیشم

منکر بلاهایی که سر اهل بیت و حضرت فاطمه اورد نمیشم 

که واقعا لعنت بهش

ولی! 

میدونین چی برام جالبه؟

این که اومدم خونه به مامانم گفتم مامان یه جوری میزدن میرقصیدن که ما تا حالا تو عروسیامون این جوری نبودیم و ندیدیم:/ ینی میدونستم نباید اینو ب مامان بگما ولی از هنگی باید به یکی میگفتم

همین جمع تو عروسیاشون هیچ اهنگی ندارن هیچ رقصی و یا چیزی

ولی اینجا رو جایز میدونستن!

این چه قانونیه؟ اگر قراره کلا یه چیز قبول نداشته باشی خب اکی قبول نداری رقص و اهنگ دوست نداری اشکالی نداره ولی این که اینجا جایز بدونه اونجا نه یه قضیه دیگست

اهنگم نبود با قاشق میزدن رو یه میز ماننده و یه خانومی مشالا هر چی اهنگ هست و نیست از هر گویِشی با یکم تغییر و همون ریتما میخوند

یه سریاشونو مطمئنم تو عروسیاشون حتی این که کسی بیاد بخونه یا دف بزنه هم قبول ندارن ولی اینجا بودن و همراهی میکردن:)))

بعد توهین به سنی ها؟ چرا؟ 

بعد فحش های زشت و مسائل خیییییلی زشت تر؟ چرا؟

بعد چه مسخره بازیاییینی مسخره بازی در حدی که ما تو عروسیامون یکی یه حرکت غیر معقول میزنه میگیم فلانی ملومه خیلی مشروب خورده ولی اینجا که نه مِی ای بود نه ساقی ای نه چیزی.

اون وسطم چند تا از مصیبتای حضرت زهرا گفتن مجلس خیلی اون طرفی نره

میخوندم تو نت شهید هادی رفته بود همین مجلس عیداهرا وسطش بلند میشه میاد بیرون میگه جایی که ذکر خدا و اهل بیتش نباشه نمیخواد

جالبیش اینه همشووون مومن و چادری و روبگیر

از کسایی که ادعای مومن بودن نماز اول وقت خوندن روضه برای حضرت زهرا گرفتن دارن

هیچ توقعی نداشتم! 

دوستم خانوادشون بازه چند سال پیش گفت مادر شوهرم همین عیداهرا یا عمر کُشون گرفته چقدر زدیم رقصیدیم خوش گذشت 

به نظر همچین ادمایی با همچین ذهنیت و تصوراتی رو ادم خُرده نمیتونه بگیره بهشون چون نیتشون اینه بریم بزنیم برقصیم و اهنگ بزاریم شاد باشیم

ولی از کسایی که اکثرا تحصیل کرده و با سواد و درس دین و خوندن باید خُرده گرفت که این جشنا با همچین محتوایی برگزار میکنن

بعد میگفتن چقدر هم حاجت میده این لعن گفتنا

لعن خوبه اتفاقا منم شنیدم این لعن الله عمر لعن ابوبکر و عمر لعن عثمان و عمر لعن عمر عمر عمر عمر

اینو منم میدونم معتبره و حاجت میده

مشکل این نیست مشکل اینه فحشای رکیک حرفای رکیک به عمر میزدن:/ مثلا هر چی فحش رکیک تر ثوابش بیشتره؟

یه جا یه چیز خیلی ینی منحرفی و زشت که مامانا بفهمن میگن هیییس هیسسس گفتن

بعد در حدی که مامانا گوش بچه های کوچکترشونو میگرفتن:/

یا مثلا این که تو شعراشون سنی و مخالفه شیعه قرار دادن

یه جا میخوندم رهبر گفته که اصلا همچین مراسمایی ولو خصوصی برگزار نشه

میگم کاش حداقل از قبل اطلاعات داشتم:)

فقط چیزی که میدونم اینه دین ما این جوری نمیخواد که شاد باشیم.

شما تا حالا همچین مراسمایی رفتین؟

پ ن : خیلی زحمت کشیده بودن از خوردنی بگیر تا چیزای دیگه دستشون درد نکنه و اگر من اشتباه میکنم و نظرم اشتباهه خدا ببخشه منو و حاجت همشونو برآورده کنه

به خاطر بغضی که نسبت به عمر و عشقی که نسبت به حضرت زهرا و حضرت علی دارن

این میزِ نگم براتون تو آفتابه هاش آب میریختن میدادن بهمون:))

اون یکیم که تولد مهدیمون تو کافه روحی باغ نگارستانروز خوبی بود:)



سلام سلام

اومدم یه شیوه ی جذاب و باحال برنامه ریزی و معرفی کنم که نسبت به شیوه ها دیگه هم وقت بیشتری میگیره هم ذوق بیشتری هم داره ولی گویا نتیجش خیلی بهتره!

راستش من آدم خوبی تو برنامه ریزی کردن و طبق اون عمل کردن نیستم!

همیشه یکی از مشغولیت های ذهنیم بوده.چند وقت پیش با یه چیزی به اسم بولِت ژورنال (bullet journal)  آشنا شدم 

بعد کلی گشتن تو یوتیوب و فیلم دیدن و نت گردی و اینستا گردی و پینترست گردی به این نتیجه رسیدم چقدر چیز خفنیه!

ولی خب حس کردم وقت زیادی هم ازم برای کشیدنش میگیره به خاطر همین یکم سست شدم.ولی بعد این که فهمیدم چی هست و چیکار باید بکنم روزی نیم ساعت /1 ساعت به مدت یک هفته وقت گزاشتم حاصل کار شد اینی که تو فیلم می بینین:) اگر یکم از کارای دیگه روزانه بزنید درست کردنش بهتون فشار نمیاره

برای دفتر هم هر دفتری بود خیلی حساسیت رو این موضوع لازم نیست ولی چیزی که بیشتر هست و استفاده میشه دفترهای شطرنجی و نقطه ای و ترجیحا غیر سیمیاین دفتری که من دارم برای نشر مثلثه که دفترای نقطه ای داره

خلاصه سرتونو درد نیارمشما هم بولِت ژورنال و سرچش کنید و اگر خوشتون اومد بهم بگین که لپ مطالب و جاهایی که مستقیم میشه رفت تو پیج و فهمید چیکار کرد و بگم

پیشنهادم اینه اول در موردنش تو هر سایتی که گوگل جان بالا اورد بخونید بعد تو پینترست واژه رو به انگلیسی سرچ کنید و عکساشو ببینید:) اگر انگلیستون هم خوب نیست از دیکشنری استفاده کنید چون اصلا کلمات انگلیسیش سخت نیست

این ماه هم که ماه امتحاناست واقعا برام آزمایش خوبیِ که ببینم این روش روم جواب میده یا نه

خوبیش اینه هر چیزی که دوست داری میتونی اضافه و کم کنی

همه چیش دستِ خودتهچی بزاری چی نزاری

راستیعکسی که برای پست گزاشتم از پینترست برداشتم:)

این فیلم از بولِت ژورنال منه دوست داشتین دانلودش کنید فقط یه سری جاهاش یه سوتیایی هم دادم دیگه غلط گیر نگرفتم زشت نشه:)

1 دقیقه و 55 ثانیه است حجمش 35 مگابایت

و ببخشید اگر یکم ت خورده چون یه دستم دوربین بود یه دستم دفتر:)

لینک 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها